چلچراغی نیست که تمامی ِ دنیا را
روشن کند
فانوسی بر در آویختهام
که نیمرخ ِ تو
را ببینم
نیمرخی را که جهان به تاریکی کشانده
و من آن را روشن میخواهم
همانْ جا بمانْ که ایستادهای!
که اگر گامی پیش برداری
به تاریکیای میرسی که جهان میخواهد
وگر گامی پس بروی
چنان روشن میشوی که جهان-ت تابْ نمیآورد
همانْ جا بمانْ که ایستادهای!
لکهای از پنجره و فانوسی از درگاه
قطرهای از چشم و تابشی از ماه
و تمام ِ جهانْ در این دمْ میایستد. .
بحشی از: لوسین براند / سعید عقیقی / ویژنامه نوروزی هفتهنامه سینما