تنها حالتی که تبدیل به ی آدم نا امید و دلزده می شم وقتیه که واسه زندگی کردنم باس عین دنیای عادی آدما شم.
به خاطر شرایط اجتماعم بشم جزیی از اونا.
تنها جایی که می شه منو افلیج دید همینجاست.
وقتی میارنم تو چارچوب نظم و قانون، می شکنم.. ترس و نا امیدی از کاری که نمی تونم انجام بدم چیره می شه روم..
اعتماد به نفسم صفر می شه.. دیگه مطلقن این پریا نیستم.
اون خط کش رو وقتی میذاری روم ، میبینی همون عدد صفرشم . هیچ اندازه ای ندارم . باس یکی باشه که دستمو بگیره تا را برم اونجا...
من توی دنیای پریش و بی نظم خودم، خیلی منظم و کاملم. خارج از اون میشکنم، هیچی نیستم
ـــــــــــــــ
*تیتر موزیک متن این شبهامه