Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Saturday, July 31, 2021

نهم مردادماه ۱۴۰۰

من همیشه سخت‌ترین راه‌ها رو رفتم با دست‌اندازهای بی‌نهایت.. از شغل فعلی‌م و جایگاهم راضی بودم.. بازحمت و تلاش زیاد چندساله به این نقطه رسیده بودم.. و درآمدم هم به نسبت خوب بود و پیشرفت هم داشتم. ولی خوشحال نبودم، از درون ارضا نمی‌شدم، یک چیزی توی من خالی بود.. خالی مونده بود از همون هیجده سالگی. دوماه پیش تصمیم گرفتم بالاخره همه چیز رو بگذارم کنار و برم پی علاقم و باز از صفر شروع کنم. به شدت کمال‌طلبم و البته دوساله خودم رو گذاشتم زیر ذره‌بین و چوب گرفتم بالا سر خودم وایسادم تا هرجا ببینم منفیه مچ خودم رو بگیرم... و سخته و هنوز کامل موفق نشدم. تنها چیزی که منو یکم می‌ترسونه همینه.. که اگر از کمال‌طلبی منفی باشه چی؟ اونموقع دیگه قطعا آستانه‌ی چهل سالگی خواهم بود.. و باید خودم رو جمع کرده بوده باشم. از عدد سنم نمی‌ترسم ولی ازینکه همیشه تو زندگیم با زحمت و تلاش خودم به یک نقطه رسیدم و بها‌ش رو خیلی بیشتر از اونچه که باید دادم، می‌ترسم دیگه. شایدم خسته‌ام الان نمی‌دونم. دوماهه از صفر شروع کردم و دوماهه این جمله نان استاپ توی ذهنم می‌چرخه: "تمام وحشت من آهوانه از این است..که گرگ وحشی من سر به راه برگردد". ....و من آدمی نیستم که از صداهای درونم بی‌توجه بگذرم


No comments:

Post a Comment