توی دنیای
موازی، اون منی که رفته پذیرش دکترا گرفته که پنجشیش سالش رو فقط تحقیق کنه
-تحقیق؛ چیزی که عاشقشه- ، هرروز ۵صبح
که پا میشه و قهوهش رو میخوره و نیمساعتی میدوئه، دوش میگیره و میره
دانشگاه به ادامهی تحقیقاتش.. عصر توی راه برگشت به خونه، به گلفروشی محل سلام
میکنه و طبق رسم خانم دالوی خودش گلها رو میگیره. توی راه سبزی تازه و مخلفات
سالاد رو میگیره و برمیگرده کنج خونه و بوی کیکی که لابد باید پخش بشه توی هوای
خونه. بعدش حوالی هشت شب آمادهی سریال و خواب، تا فردا. آره هنوز همینه، همین
تصویر دلخواهم از مهمترین من توی دنیای موازی وقتی که به پذیرش دانشگاهش پشت پا
نزده و رفته.. که اینطوری حس میکنه کوچیکترین اثری..ردپایی.. از خودش گذاشته
بخاطر وجودش توی دنیا. و بعد دنیا رو ترک کرده. که حتی بعد ترکش، مفیده؛ ولو برای
یک نفر.
Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die
Friday, April 22, 2022
دوم اردیبهشتماه ۱۴۰۱
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment