She's just been searching endlessly for something to hold on to, and even when she thought
she had found it, it wasn't there when she needed it most so she's just letting everything go
because it doesn't seem worth it to hold on anymore
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. I don't want to swim the ocean
نشسته ام و فقط تماشا میکنم.. همین. همه چیز است و درست و غلط، میگذرد.. باید بگذرد؟ میگذرد. می آید، تمام می شود. و من فقط نگاه میکنم. احساس می کنم نیازی به حرف زدن، بودن، بحث و کلنجارِ من نیست. نظر؟ ندارم! عقیده؟ ولم کن. درسته؟ نمی دونم ایتس یورس. غلطه؟ نمیدونم خوددانی. چی فک میکنم؟ نه من هیچ فکری نمیکنم. تنها چیزی که منو وحشی میکنه اینه که نزدیکم شن و ازم حرفی نظری حتا تبادل اطلاعاتی چیزی بخوان. جبهه میگیرمو اخم میکنم و مبگم حتا از این اخمم هم می ترسم. هیچ چی نخواه ازم . هیچ چی نخواه ازم و برو. همین. توپشونم بیفته جلوم بهشون پس نمیدم. نمیتونم. خودشون باس بیان بردارن برن. کلن این شکلی ام :| . من، فقط به همه چیز با نگاهی رد میشم..
2. I don't want to fight the tide
دخترک می گفت "یک زن برای نجات زندگی اش همه کار می کند، اما وقتی کیفش را بر دارد برداشته" بعد گفت که وقتی از یک چیزی، کسی ببری، دیگر هیچ چیز برایت سنگین تمام نمی شود. زمین و زمان هم که به هم بریزد و هزار اتفاق هم که بیافتد دیگر عین مجسمه می مانی و آخ نمی گویی و خم هم به ابرویت نمی آید، چون چیزی در تو تمام شده قبلن.
3. I don't want to swim forever
اصلن چرا که نه؟ مگر من و زندگیِ من چقدر جدی هستیم؟ باورم نمی شود که چطور می توانند انقدر راحت برای زندگی بقیه نسخه بپیچند و یا حتی زمانی خودم چقدر با افتخار این کار را می کردم. در رابطه ماندن یا نماندن ازدواج کردن یا نکردن، همه اش برایم به اندازه ی توالت رفتن شخصی شده است. و شخصِ شخیصِ خودم بدم نمی آید یک هشتمِ بقیه ی این زندگیِ سگ کش را خیلی ملایم و ولرم با کسی که اتفاقن خیلیِ قاطیِ هستیِ پلیدِ من نمی شود شریک شوم. فکر کنم قبلا زیادی خودم و زندگیِ خودم را جدی گرفته بودم. اصلا، چرا که نه؟
4. What was that, my sweet sweet nothing
آره. اون بالا هیچ چی نبود. هیچی
1. I don't want to swim the ocean
نشسته ام و فقط تماشا میکنم.. همین. همه چیز است و درست و غلط، میگذرد.. باید بگذرد؟ میگذرد. می آید، تمام می شود. و من فقط نگاه میکنم. احساس می کنم نیازی به حرف زدن، بودن، بحث و کلنجارِ من نیست. نظر؟ ندارم! عقیده؟ ولم کن. درسته؟ نمی دونم ایتس یورس. غلطه؟ نمیدونم خوددانی. چی فک میکنم؟ نه من هیچ فکری نمیکنم. تنها چیزی که منو وحشی میکنه اینه که نزدیکم شن و ازم حرفی نظری حتا تبادل اطلاعاتی چیزی بخوان. جبهه میگیرمو اخم میکنم و مبگم حتا از این اخمم هم می ترسم. هیچ چی نخواه ازم . هیچ چی نخواه ازم و برو. همین. توپشونم بیفته جلوم بهشون پس نمیدم. نمیتونم. خودشون باس بیان بردارن برن. کلن این شکلی ام :| . من، فقط به همه چیز با نگاهی رد میشم..
2. I don't want to fight the tide
دخترک می گفت "یک زن برای نجات زندگی اش همه کار می کند، اما وقتی کیفش را بر دارد برداشته" بعد گفت که وقتی از یک چیزی، کسی ببری، دیگر هیچ چیز برایت سنگین تمام نمی شود. زمین و زمان هم که به هم بریزد و هزار اتفاق هم که بیافتد دیگر عین مجسمه می مانی و آخ نمی گویی و خم هم به ابرویت نمی آید، چون چیزی در تو تمام شده قبلن.
3. I don't want to swim forever
اصلن چرا که نه؟ مگر من و زندگیِ من چقدر جدی هستیم؟ باورم نمی شود که چطور می توانند انقدر راحت برای زندگی بقیه نسخه بپیچند و یا حتی زمانی خودم چقدر با افتخار این کار را می کردم. در رابطه ماندن یا نماندن ازدواج کردن یا نکردن، همه اش برایم به اندازه ی توالت رفتن شخصی شده است. و شخصِ شخیصِ خودم بدم نمی آید یک هشتمِ بقیه ی این زندگیِ سگ کش را خیلی ملایم و ولرم با کسی که اتفاقن خیلیِ قاطیِ هستیِ پلیدِ من نمی شود شریک شوم. فکر کنم قبلا زیادی خودم و زندگیِ خودم را جدی گرفته بودم. اصلا، چرا که نه؟
4. What was that, my sweet sweet nothing
آره. اون بالا هیچ چی نبود. هیچی