هنر، از سر فراغت نيست. کاري پرفايده است که مردم مي توانند براي راهيابي به درون خود از آن بهره گيرند.
1. عنوان غريب فيلم بيشتر به روحي اشاره داره که در اتاقکي زندانيه . اگه تو قفس باشه زندانیه و اگه بيرون بیاد مي ميره(پروانه و آب؟)
2. شايد هيچ کس حاضر نباشه داستان کسل کننده مردي افليج رو بشنوه که روي تخت افتاده و صداش هم به گوش کسي نمي رسه. اما اگه به جاي او باشيم چی؟ اگه از نگاه يک چشم بينا دنيا رو ببينيم، در این صورت به تصاويري ناب برخورد مي کنيم که ممکن نيس در فيلم ديگه اي ببينيم.
3. اشنابل ( که يکي از نقاشان موثر آبستره- اکسپرسيونيستي هم هست ) نماهاي عنوان بندي فيلم رو از روي چند نمونه از تابلوهاي خودش آورده. با اين تفاوت که به جاي چهره، نقاشي هايي از استخون هاي شکسته بدن انتخاب شده که رسماً الگويي چون عکس هاي راديولوژي رو مد نظر داره.
4. ژان دومینیک بوبی در ابتدا خيال مي کنه داره به پرسش ها پاسخ مي ده و صداش شنيده مي شه. اما او (و ما) به مرور مي فهميم راهي براي انتقال کلمات وجود نداره.
5. در ابتدا اونچه رو می بینیم که ژان دومنیک می بینه. در واقع ما همون چیزایی رو می بینیم که بوبی توسط چشم چپش می بینه و از دریچه چشم او به محیط نگاه می کنیم. با فیلمبرداریه ژانوس کامینسکی که جهان واقعی از دیدگاه ژان - جهان خیالی در تصورات ژان - خاطرات ژان به صورت فلش بک - ژان بیمار از دیدگاه بیننده رو چقدر فوق العاده به تصویر کشیده و نمای دید او رو با زندگی و زیبایی پر می کنه و اون طوری هم که گفته می شه نا امید کننده نیس بلکه زیباست.
6. بوبي برخلاف ديگران که در اين موارد ناگهان ابعاد "روحاني" وجودشون رو کشف مي کنن و "متحول" مي شن، تا پايان همچنان انسانيت خودش رو حفظ مي کنه و عطاي دريوزگي معنوي رياکارانه رو به لقا ش مي بخشه.
7.فيلم اصرار داره همراه تخيل بي مهار بيمار غريبش بارها و بارها به پرواز دربیاد و دوباره به همون واقعيت ثابت و فاجعه بار زندگي گياهي او بازگرده.
8. ثانیه های فیلم نیروی زندگی و پافشاری اش بر شلاق زنی سرنوشت رو به رخ میکشه. و تمامِ احساسات و "بود"ِ مردی رو که به سندرم Locked-in *دچار شده. شهوات، اشتیاقات ، تمام چیزهایی که مرد قبلا به سادگی قادر به انجام دادن اونها بوده. سرنوشتی که به قول مرد فراموش کرده دو قسمت اصلی وجود او یعنی "تخیل" و "حافظه" رو از کار بندازه تا او بتونه از اتاقک غواصی خودش که در اعماق دریا گرفتار شده فرار کنه و مث ی پروانه تو آسمون اوج بگیره.
9.تو بخش پایانی فیلم هم، که ژان دومنیک داره برمیگرده خونه و دوربین باز میچرخه و باز اون طبیعت بکر رو نشون می ده و باز چشمات حــظ میکنه ، همزمان موسیقی متن فیلم "چهارصد ضربه" فرانسوا تروفو و "از نفس افتاده" ژان لوک گدار (دو کارگردان سینمای موج نو فرانسه) هست که تو گوشت میپیچه.
10.ژان دومينيک بوبي ده روز بعد از انتشار کتابش می میره، کتابی که تو تمام لحظات فيلم ديديم تنها با پلک زدن چشم چپش نوشته شده. و نوشته هاي پاياني فیلم از پايين به بالا مي یاد و تصوير که با حرکتي وارونه به نمايش درمي یاد، با مرگ عجين شده. تصویرهایی که تو ذهنم تداعی کننده ی کوهستان و سکوت سرد و این جمله ی مینارد ِ :
1. عنوان غريب فيلم بيشتر به روحي اشاره داره که در اتاقکي زندانيه . اگه تو قفس باشه زندانیه و اگه بيرون بیاد مي ميره(پروانه و آب؟)
2. شايد هيچ کس حاضر نباشه داستان کسل کننده مردي افليج رو بشنوه که روي تخت افتاده و صداش هم به گوش کسي نمي رسه. اما اگه به جاي او باشيم چی؟ اگه از نگاه يک چشم بينا دنيا رو ببينيم، در این صورت به تصاويري ناب برخورد مي کنيم که ممکن نيس در فيلم ديگه اي ببينيم.
3. اشنابل ( که يکي از نقاشان موثر آبستره- اکسپرسيونيستي هم هست ) نماهاي عنوان بندي فيلم رو از روي چند نمونه از تابلوهاي خودش آورده. با اين تفاوت که به جاي چهره، نقاشي هايي از استخون هاي شکسته بدن انتخاب شده که رسماً الگويي چون عکس هاي راديولوژي رو مد نظر داره.
4. ژان دومینیک بوبی در ابتدا خيال مي کنه داره به پرسش ها پاسخ مي ده و صداش شنيده مي شه. اما او (و ما) به مرور مي فهميم راهي براي انتقال کلمات وجود نداره.
5. در ابتدا اونچه رو می بینیم که ژان دومنیک می بینه. در واقع ما همون چیزایی رو می بینیم که بوبی توسط چشم چپش می بینه و از دریچه چشم او به محیط نگاه می کنیم. با فیلمبرداریه ژانوس کامینسکی که جهان واقعی از دیدگاه ژان - جهان خیالی در تصورات ژان - خاطرات ژان به صورت فلش بک - ژان بیمار از دیدگاه بیننده رو چقدر فوق العاده به تصویر کشیده و نمای دید او رو با زندگی و زیبایی پر می کنه و اون طوری هم که گفته می شه نا امید کننده نیس بلکه زیباست.
6. بوبي برخلاف ديگران که در اين موارد ناگهان ابعاد "روحاني" وجودشون رو کشف مي کنن و "متحول" مي شن، تا پايان همچنان انسانيت خودش رو حفظ مي کنه و عطاي دريوزگي معنوي رياکارانه رو به لقا ش مي بخشه.
7.فيلم اصرار داره همراه تخيل بي مهار بيمار غريبش بارها و بارها به پرواز دربیاد و دوباره به همون واقعيت ثابت و فاجعه بار زندگي گياهي او بازگرده.
8. ثانیه های فیلم نیروی زندگی و پافشاری اش بر شلاق زنی سرنوشت رو به رخ میکشه. و تمامِ احساسات و "بود"ِ مردی رو که به سندرم Locked-in *دچار شده. شهوات، اشتیاقات ، تمام چیزهایی که مرد قبلا به سادگی قادر به انجام دادن اونها بوده. سرنوشتی که به قول مرد فراموش کرده دو قسمت اصلی وجود او یعنی "تخیل" و "حافظه" رو از کار بندازه تا او بتونه از اتاقک غواصی خودش که در اعماق دریا گرفتار شده فرار کنه و مث ی پروانه تو آسمون اوج بگیره.
9.تو بخش پایانی فیلم هم، که ژان دومنیک داره برمیگرده خونه و دوربین باز میچرخه و باز اون طبیعت بکر رو نشون می ده و باز چشمات حــظ میکنه ، همزمان موسیقی متن فیلم "چهارصد ضربه" فرانسوا تروفو و "از نفس افتاده" ژان لوک گدار (دو کارگردان سینمای موج نو فرانسه) هست که تو گوشت میپیچه.
10.ژان دومينيک بوبي ده روز بعد از انتشار کتابش می میره، کتابی که تو تمام لحظات فيلم ديديم تنها با پلک زدن چشم چپش نوشته شده. و نوشته هاي پاياني فیلم از پايين به بالا مي یاد و تصوير که با حرکتي وارونه به نمايش درمي یاد، با مرگ عجين شده. تصویرهایی که تو ذهنم تداعی کننده ی کوهستان و سکوت سرد و این جمله ی مینارد ِ :
Life feeds on life feeds on life feeds on life feeds on........*
This is necessary
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ی تیکه از یادداشت های سعید عقیقی
*بیماری ای که در سال ۱۹۶۶ به این صورت توصیف شد: فلج چهار اندام quadriplegia ، فلج اعصاب تحتانی مغز، عدم تکلم با وجود هوشیاری و توانایی حرکت پلک فوقانی و حرکات عمودی چشم. حرکت عمودی چشم، تنها راه ارتباطی این بیمارن با دیگران است. دقیقا این بیماری در کتاب کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما (که در خود فیلم هم راجبش بحث میشه و یکی از کتابای سوگولی ِ ژان دومینیکه) توصیف شده. تو این کتاب یکی از شخصیتها بنام مسیو نواتیر دچار فلج عمومی بدن شده و فقط با حرکات چشم و پلک منظور خودش رو به دیگران منتقل میکنه.
*ی تیکه از یادداشت های سعید عقیقی
*بیماری ای که در سال ۱۹۶۶ به این صورت توصیف شد: فلج چهار اندام quadriplegia ، فلج اعصاب تحتانی مغز، عدم تکلم با وجود هوشیاری و توانایی حرکت پلک فوقانی و حرکات عمودی چشم. حرکت عمودی چشم، تنها راه ارتباطی این بیمارن با دیگران است. دقیقا این بیماری در کتاب کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما (که در خود فیلم هم راجبش بحث میشه و یکی از کتابای سوگولی ِ ژان دومینیکه) توصیف شده. تو این کتاب یکی از شخصیتها بنام مسیو نواتیر دچار فلج عمومی بدن شده و فقط با حرکات چشم و پلک منظور خودش رو به دیگران منتقل میکنه.
Tool – Disgustipated *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
/ The Diving Bell and the Butterfly/ Julian Schnabel حباب غواصی و پروانه ها ساختهی جولیان اشنابل. (بیشتر به اتاقک غواصی یا قفسه ی غواصی ترجمه شده، شخصن ترجمه ی حباب رو بیشتر دوس دارم ) . فیلم اقتباسی است از کتابی به همین نام و زندگی ژان دومنیک بابی نوشتهی Jean-Dominique Bauby ژورنالیست فرانسوی که داستان زندگی قبل و بعد از بیماریه خودش رو تو این کتاب به قلم آورده.