خیابان جای پرسهزنیست، جای دیدن است، جای تصادفیدیدن. بالزاک گفته بود «قدمزدن تلفکردنِ وقت است، امّا پرسهزدن خودِ زندگیست.» آنکه قدم میزند، راه میرود بیدلیل، امّا آنکه پرسه میزند، نگاهِ کنجکاوی دارد، میبیند و شهر را (هرچه را که در شهر هست) مصرف می کند. میبلعد با چشمهایش. پرسهزنی، شاید، بهترین شکلِ بودن در میانِ دیگران است. میشوی همرنگِ جماعت ، یکی از دیگران . هستی و نیستی.
شمال از شمال شرقی
ـــــــــــــ
پ.ن: زمستونِ سالِ نود بود . دی ماه . سه تار.. تو همون بارونِ تخمی دیدم مرد رو.. هنوز دنبال اون چشم هام توی نگاهِ دیگرون.. چشمهایی که بی دلیل میخندید. نوشتمتو توی درفتمی.. شاید ی روز دیدمت و شرش کردم با خودت.. هو نوز
پ.ن: Can You Picture What Will Be?
پ.ن: پرسه زدن؟ هوم فیلم The Naked
ربطی به پست نداره اما هیچی مث این فیلم نتونس واسم سرگردونیه انسانِ معاصر رو انقد بی نقص به تصویر بکشه.
پ.ن: جیم موریسون
شمال از شمال شرقی
ـــــــــــــ
پ.ن: زمستونِ سالِ نود بود . دی ماه . سه تار.. تو همون بارونِ تخمی دیدم مرد رو.. هنوز دنبال اون چشم هام توی نگاهِ دیگرون.. چشمهایی که بی دلیل میخندید. نوشتمتو توی درفتمی.. شاید ی روز دیدمت و شرش کردم با خودت.. هو نوز
پ.ن: Can You Picture What Will Be?
پ.ن: پرسه زدن؟ هوم فیلم The Naked
ربطی به پست نداره اما هیچی مث این فیلم نتونس واسم سرگردونیه انسانِ معاصر رو انقد بی نقص به تصویر بکشه.
پ.ن: جیم موریسون