Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Wednesday, January 1, 2014

اما یگانه بود و هیچ کم نداشت




حالا برگشته‌است. همه‌چیز بوی اتاق ِ طبقه‌ی سوم را می‌دهد. فرصت جان‌کاه بود و سفر کوتاه. می‌دانست. زن می‌دانست به هیچ‌چیز نباید دل‌ببند. که همه‌چیز موقت‌ست. قرار می‌خواهد. مرد آن‌طرف‌تر نشسته است. طرح می‌زند. همه‌چیز سر‌جای‌ش است. و هیچ‌چیز سر‌جای‌ش نیست. دارد تمرین ِ نوشتن می‌کند.