Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Saturday, January 15, 2011

i'll wipe away those bitter tears i'll chase away those restless fears

"وقتی در هیاهوی یک روز شلوغ و پردردسر، به او که تو را به تمامی، همینطور که هستی، دوست دارد فکر می کنی و گرمای مهرش. و درست وسط اخم ها و سردردها و استرس ها، همه چیز رنگ عوض می کند و لبخند می زنی،،، لبخند می زنی که شادی.. انگار تمام دنیا در دست های توست..."
دنیاییـ که همیشهـ در دستانمـ بود و.. نیستـ... حتیـ دوستـ داشتنیـ که دیگر نیستـ..میانـ اینـ همهـ آدمـ ... دوستـ نمی آید دلمـ هیچکدامـ را...به دلمـ نمی آید هیچـ چیزیـ را... انگار صلبـ شده امـ.. انگار دیگر هیچـ وقتـ عاشقـ نخواهمـ شد......

Thursday, January 13, 2011

Understand that i need to

-->
ی سوپرایز می خوام..
یا شاید دستی که رو موهام کشیده شه
رو موهام درس بالای کله‌م
دو سه بار محکم
اینجوری
که محکمِ و جانانه() که می کشدم اونور..
می خنده حتی بی اینکه حرفی بزنه..
dancing in quicksand
که مای گرل.. یو آر نات دَت..
تراست می.
--> -->
-->

(..)
موهای مشکی.. چشمای وحشی.. وَه! چه شود!