Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Wednesday, January 25, 2012

I USED TO RULE THE WORLD, n now Nothings seem worth it to hold on anymore

She's just been searching endlessly for something to hold on to, and even when she thought
she had found it, it wasn't there when she needed it most so she's just letting everything go
because it doesn't seem worth it to hold on anymore
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. I don't want to swim the ocean
نشسته ام و فقط تماشا میکنم.. همین. همه چیز است و درست و غلط، میگذرد.. باید بگذرد؟ میگذرد. می آید، تمام می شود. و من فقط نگاه میکنم. احساس می کنم نیازی به حرف زدن، بودن، بحث و کلنجارِ من نیست. نظر؟ ندارم! عقیده؟ ولم کن. درسته؟ نمی دونم ایتس یورس. غلطه؟ نمیدونم خوددانی. چی فک میکنم؟ نه من هیچ فکری نمیکنم. تنها چیزی که منو وحشی میکنه اینه که نزدیکم شن و ازم حرفی نظری حتا تبادل اطلاعاتی چیزی بخوان. جبهه میگیرمو اخم میکنم و مبگم حتا از این اخمم هم می ترسم. هیچ چی نخواه ازم . هیچ چی نخواه ازم و برو. همین. توپشونم بیفته جلوم بهشون پس نمیدم. نمیتونم. خودشون باس بیان بردارن برن. کلن این شکلی ام :| . من، فقط به همه چیز با نگاهی رد میشم..
2. I don't want to fight the tide
دخترک می گفت "یک زن برای نجات زندگی اش همه کار می کند، اما وقتی کیفش را بر دارد برداشته" بعد گفت که وقتی از یک چیزی، کسی ببری، دیگر هیچ چیز برایت سنگین تمام نمی شود. زمین و زمان هم که به هم بریزد و هزار اتفاق هم که بیافتد دیگر عین مجسمه می مانی و آخ نمی گویی و خم هم به ابرویت نمی آید، چون چیزی در تو تمام شده قبلن.
3. I don't want to swim forever
اصلن چرا که نه؟ مگر من و زندگیِ من چقدر جدی هستیم؟ باورم نمی شود که چطور می توانند انقدر راحت برای زندگی بقیه نسخه بپیچند و یا حتی زمانی خودم چقدر با افتخار این کار را می کردم. در رابطه ماندن یا نماندن ازدواج کردن یا نکردن، همه اش برایم به اندازه ی توالت رفتن شخصی شده است. و شخصِ شخیصِ خودم بدم نمی آید یک هشتمِ بقیه ی این زندگیِ سگ کش را خیلی ملایم و ولرم با کسی که اتفاقن خیلیِ قاطیِ هستیِ پلیدِ من نمی شود شریک شوم. فکر کنم قبلا زیادی خودم و زندگیِ خودم را جدی گرفته بودم. اصلا، چرا که نه؟
4. What was that, my sweet sweet nothing
آره. اون بالا هیچ چی نبود. هیچی

Tuesday, January 24, 2012

بعله! اینطوریا بود

I used to rule the world
Seas would rise when I
gave the word
Now in the morning I sleep alone
Sweep the streets I used to own

Coldplay – Viva La Vida

Sunday, January 22, 2012

همیشه آماده باش تا هرچی رو داری بتونی تو سی ثانیه ترک کنی


نمی دانم برای هر کسی چقدر زمان می برد. برای من یکی، خیلی طول کشید. تقریبا یک ضربه ی مهلک بود که باعث شد سکه ام بیفتد که هیچ کسی به اندازه ی خودم و افکارم به من دشمنی نمی کنند. هر جا کسی توانسته آزاری به من برساند، جایی، روزنی برای حمله پیدا کرده است. این البته زشتیِ آدم ها را انکار نمی کند. باید آدمیزاد روزنه هایش را پیدا کند، باید ببیند از کدام سوراخ گزیده شده است. بله بله، بعد از آن ضربه ی مهلک بود که هیچ ماری از آن سوراخ من را نگزید. حالا تا بخواهیم همه ی سوراخ ها را پیدا کنیم که عمرمان رفته است را دیگر بگذریم.
(مهرماه نود. کتی)

Thursday, January 19, 2012

تاریــــــــکـــــــــــخانه



ژان پل سارتر:
كافي است بعضي حقايق را در زمان و مكان خاصي بيان كنيد تا به شرم آورترين دروغ ها تبديل شوند . يعنی ما حقيقت في نفسه نداريم.
صادق هدایت هم توی تاریکخانه اش میگف هرکی هرچه میگه از خودشه ، تنها حقیقتی که برای هرکسی وجود داره خود همون شخصه ، همه مون بی اراده از خودمون صحبت میکنیم حتا در موضوع های خارجی از احساسات و مشاهدات خودمونو به زبون کسون دیگه میگیم. مشکلترین کارها اینه که کسی بتونه حقیقت و همونطوریکه هس بگه.
این همه مشرق رو به مغرب دوختم تا بگم شایدم هیچ حقیقتی و هیچ درست و غلطی وجود نداشتا(سلام پریا). فارغ از درست یا غلط بودن کار دیگران، فارغ از اینکه نشسیم و منتظریم ببینیم کی چی کار کرد که سریعن نقدش کنیم و اگه خدایی نکرده خلافِ اخلاقمونه، سریع بکوبیمش فارغ از اینکه بدن عریان ی زن تو نظرتون فیلانه (بله آنتلکچوال های پوشالی)
این دید هم قشنگه که : انسان بدون لباس، بدون آویز دور و برش، عریان (و نه لخت) ، چقدر زیبا و کامله. که انسان ها عریان خیلی زیبا و کامل هستند. همین.