Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Sunday, May 20, 2018


در غروبِ روزی از تموز
پشتِ این دری که بسته مانده
تشنه
خواب رفته‌ام!
زخمه می‌زند به زخم‌های سینه‌ام کسی.
چهره‌ات کجاست؟
پیر می‌شود دلم
در غروبِ روزی از تموز.

اعتراف‌ها - اورنگ خضرایی


Sunday, April 29, 2018

Sunday, March 25, 2018

هوایم داشت
رفته رفته
خراب‌تر می‌شد

و اشک 
در چشمانم
بیشتر بیشتر

به گمانم
شباهنگام
چیزی شبیه به تو
درونم
شروع به باریدن کرده بود 
ــــــــــــــــــــ
 جمال ثریا 


حالا چی ژوزه؟
مهمونی تموم شده... چراغا خاموشن... ملت رفتن....... 


Tuesday, March 13, 2018


I didn't see the light until I was already a man; by then, it was nothing to me but blinding!


Thursday, March 1, 2018

فاصله‌ها هرگز 
مانعی برای دوست داشتن 
برای عشق نیستند 
درست 
اما اگر من اینجا گریه کنم 
آیا در دوردست‌ها 
گونه‌های تو خیس خواهند شد؟
ــــــــــــــــــ
 جمال ثریا