Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Wednesday, February 22, 2012

Comin’ back to ma 18’s..Comin’ back to where i started this way

پانزده سالگی هر کاری می کردم که متفاوت باشم. هیجده سالگی فکر می کردم متفاوت از بقیه هستم. بیست ساله که بودم امر بر من مشتبه شده بود که نه تنها متفاوتم بلکه به طورِ خوشگلی هم اینطورم.کمی به بیست و دو سالگی ام مانده بود و گاهی فقط با تمام وجود می خواستم که متفاوت نباشم، که در کنارِ بقیه یخ نکنم. و هیچ چیزی بر من مشتبه نیست که نیست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Mama, put my guns in the ground
I can't shoot them anymore
.......
Mama, wipe the blood from my face
I'm sick and tired of the war
Don't know if it's night or if it's the sun rising high

ورژن آنتونی هگارتی (یوتیوب) :

عکس: دوست زمان های دور.. فابیولیست                         

Saturday, February 18, 2012

The Skin I Live In *


.....که تا مسحورِ نقاشی میشی، جون می گیره.. حرکت میکنه.. و حرف میزنه باهات/ش

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

** The Skin You Live In :

“ So whenever you look at your beautiful skin, from your wiggling toes to your giggling grin... ”

“ Think how lucky you are that the skin you live in, so beautifully holds the "You" who's within

*فیلمی از پدرو آلمودوبار

**کتابی از Michael Tyler


Friday, February 17, 2012

برای بودن با خرها باید خر بود تا بود

برای بودن با "خرها" باید "خر" بود تا "بود"

این جمله ارو اون موقع ها عنفوان جوانی نوشته بودم.

الان باز داره تو مخم تکرار میشه.


بعله ! باسه اینکه بتونی اینجا زندگی کنی باید عین خودشون باشی وگرنه هیچی ازت نمیمونه

وگرنه حذف میشی..

و این قانون طبیعته.

Saturday, February 11, 2012

تنوع های تکراری

آره خُب ! خیلی وقته دستتم واسم رو شده و من حکایت این موج سینوسی رو حفظم دیگه..

هی آپ.. هی دوَن.. هی آپ.. هی دوَن.. باز آپ.. باز دوَن..دوباره آپ.. دوباره دَن .... هی و هی و هی

هی بیشتر اوج بگیر، هی محکم تر بچسب زمین، دوباره رو پا واسا دوباره اوج دوباره زمین ... هی و هی و هی

تنوع های تکراری!

Friday, February 10, 2012

ونه گات فرمودن، خطاب به مود اخیرن بنده

How nice - to feel nothing, and still get full credit for being alive

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

اینکه دارم از "بیحسی" حرف میرنم ینی حست میکنم نه؟ ینی داری تکون میخوری توم نه؟ اوهوم

Monday, February 6, 2012

... با چشم هم می توان نوشت *



هنر، از سر فراغت نيست. کاري پرفايده است که مردم مي توانند براي راهيابي به درون خود از آن بهره گيرند.

1. عنوان غريب فيلم بيشتر به روحي اشاره داره که در اتاقکي زندانيه . اگه تو قفس باشه زندانیه و اگه بيرون بیاد مي ميره(پروانه و آب؟)
2. شايد هيچ کس حاضر نباشه داستان کسل کننده مردي افليج رو بشنوه که روي تخت افتاده و صداش هم به گوش کسي نمي رسه. اما اگه به جاي او باشيم چی؟ اگه از نگاه يک چشم بينا دنيا رو ببينيم، در این صورت به تصاويري ناب برخورد مي کنيم که ممکن نيس در فيلم ديگه اي ببينيم.
3. اشنابل ( که يکي از نقاشان موثر آبستره- اکسپرسيونيستي هم هست ) نماهاي عنوان بندي فيلم رو از روي چند نمونه از تابلوهاي خودش آورده. با اين تفاوت که به جاي چهره، نقاشي هايي از استخون هاي شکسته بدن انتخاب شده که رسماً الگويي چون عکس هاي راديولوژي رو مد نظر داره.
4. ژان دومینیک بوبی در ابتدا خيال مي کنه داره به پرسش ها پاسخ مي ده و صداش شنيده مي شه. اما او (و ما) به مرور مي فهميم راهي براي انتقال کلمات وجود نداره.
5. در ابتدا اونچه رو می بینیم که ژان دومنیک می بینه. در واقع ما همون چیزایی رو می بینیم که بوبی توسط چشم چپش می بینه و از دریچه چشم او به محیط نگاه می کنیم. با فیلمبرداریه ژانوس کامینسکی که جهان واقعی از دیدگاه ژان - جهان خیالی در تصورات ژان - خاطرات ژان به صورت فلش بک - ژان بیمار از دیدگاه بیننده رو چقدر فوق العاده به تصویر کشیده و نمای دید او رو با زندگی و زیبایی پر می کنه و اون طوری هم که گفته می شه نا امید کننده نیس بلکه زیباست.
6. بوبي برخلاف ديگران که در اين موارد ناگهان ابعاد "روحاني" وجودشون رو کشف مي کنن و "متحول" مي شن، تا پايان همچنان انسانيت خودش رو حفظ مي کنه و عطاي دريوزگي معنوي رياکارانه رو به لقا ش مي بخشه.
7.فيلم اصرار داره همراه تخيل بي مهار بيمار غريبش بارها و بارها به پرواز دربیاد و دوباره به همون واقعيت ثابت و فاجعه بار زندگي گياهي او بازگرده.
8. ثانیه های فیلم نیروی زندگی و پافشاری اش بر شلاق زنی سرنوشت رو به رخ میکشه. و تمامِ احساسات و "بود"ِ مردی رو که به سندرم Locked-in *دچار شده. شهوات، اشتیاقات ، تمام چیزهایی که مرد قبلا به سادگی قادر به انجام دادن اونها بوده. سرنوشتی که به قول مرد فراموش کرده دو قسمت اصلی وجود او یعنی "تخیل" و "حافظه" رو از کار بندازه تا او بتونه از اتاقک غواصی خودش که در اعماق دریا گرفتار شده فرار کنه و مث ی پروانه تو آسمون اوج بگیره.
9.تو بخش پایانی فیلم هم، که ژان دومنیک داره برمیگرده خونه و دوربین باز میچرخه و باز اون طبیعت بکر رو نشون می ده و باز چشمات حــظ میکنه ، همزمان موسیقی متن فیلم "چهارصد ضربه" فرانسوا تروفو و "از نفس افتاده" ژان لوک گدار (دو کارگردان سینمای موج نو فرانسه) هست که تو گوش‌ت می‌پیچه.
10.ژان دومينيک بوبي ده روز بعد از انتشار کتابش می میره، کتابی که تو تمام لحظات فيلم ديديم تنها با پلک زدن چشم چپش نوشته شده. و نوشته هاي پاياني فیلم از پايين به بالا مي یاد و تصوير که با حرکتي وارونه به نمايش درمي یاد، با مرگ عجين شده. تصویرهایی که تو ذهنم تداعی کننده ی کوهستان و سکوت سرد و این جمله ی مینارد ِ :
Life feeds on life feeds on life feeds on life feeds on........*
This is necessary
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ی تیکه از یادداشت های سعید عقیقی
*بیماری ای که در سال ۱۹۶۶ به این صورت توصیف شد: فلج چهار اندام quadriplegia ، فلج اعصاب تحتانی مغز، عدم تکلم با وجود هوشیاری و توانایی حرکت پلک فوقانی و حرکات عمودی چشم. حرکت عمودی چشم، تنها راه ارتباطی این بیمارن با دیگران است. دقیقا این بیماری در کتاب کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما (که در خود فیلم هم راجبش بحث میشه و یکی از کتابای سوگولی ِ ژان دومینیکه) توصیف شده. تو این کتاب یکی از شخصیتها بنام مسیو نواتیر دچار فلج عمومی بدن شده و فقط با حرکات چشم و پلک منظور خودش رو به دیگران منتقل می‌کنه.

Tool – Disgustipated *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
The Diving Bell and the Butterfly/ Julian Schnabel حباب غواصی و پروانه ها ساخته‌ی جولیان اشنابل. (بیشتر به اتاقک غواصی یا قفسه ی غواصی ترجمه شده، شخصن ترجمه ی حباب رو بیشتر دوس دارم ) . فیلم اقتباسی است از کتابی به همین نام و زندگی ژان دومنیک بابی نوشته‌ی Jean-Dominique Bauby   ژورنالیست فرانسوی که داستان زندگی قبل و بعد از بیماریه خودش رو تو این کتاب به قلم آورده.