Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Monday, August 29, 2011

پله پله تا ملاقاتِ خدا ؟



پیش از کشف عدد صفر، بشر گمان می‌کرد که عدد یک ابتدای هرچیز است، قرن‌ها طول کشید تا بفهمد که صفر هم ابتدای چیزی نیست و همیشه همه‌چیز خیلی پیش‌ تر از آن شروع می‌شود که نقطه‌ی آغار است.

انگار که تمام پله های نرده بوم رو اومده باشی بالا تا برسی به اون بالایی که تمام این چن سال، تمامِ زندگیت، به خاطر
رسیدن به اون بالا جنگیدی و "شدی". خُب! این پله ها تموم شد و رسیدی بالا! اما هیچی اون بالا نبود، هیچی. جلوت؟.. جاییه که زمین نیست دیگه. سقوط؟ هوا؟. هرچی! زمین نیست دیگه. سراب؟. : | . هیچی نیست و اگه هست، هیچی معلوم نیست. حرکت نیست. هیچ جنبنده ای نیست. باز اول دایره.. باز ابتدای راه.. اما اون وحشی گری و خامی و چه کنم چه کنم و سوال و زوالِ اولیه رو نداری.. باز ابتدای راه حلقه ی بعدی .. اما توئی و بهت و قفل شدن. توئی و سکوت و لال شدن ات ... بهت بعدیت هم اینه که میبینی حتا توئی و فکرِ اینکه انگار تمام این سال ها رو علکی اومدی. انگار تمامِ زندگیت رو توی ی حفره ی پوچ بودی. بی که ی قدم جلو رفته باشی. همش خیال بود..؟ قوانین و اصولِ خودساخته ی خودت بود و حالا میبینی باز اولی و پر از سوال.. اما سکوتی که نشسته تو جونت و و پر از ترسی. ترس از حرف زدن.. ترس از تاثیر داشتن، ترس از تحلیل کردن. هیچ درست و غلطی دیگه نیس و همه چی می تونه درس باشه در جای خودش. ادامه داره




Sunday, August 28, 2011

if there is going to be a hero there must be a soul to sold

دختر جان! زندگی اوپن؟ که همه همه چیزش را بدانند؟ وا ندادن به قالب ها؟ صداقت بی حد و حصر؟ عشق؟ خوب نوش جانت!

هزینه اش را هم بپرداز. این روزهای میلیون بار سگی را هم بگذران و غر هم نزن

Saturday, August 27, 2011

Death is no dream.. For in death I'm caressing you



مرگ میوه ی زندگی‌ است جانم. پیشداوری‌های خرافی، پیشادینی-دینی، از مرگ لولو خورخوره ساخته. دانه تا نمیرد، نروید. به این می‌‌ماند که با سرخوشی هندوانه بخوریم و از تخم هندوانه بترسیم.بر تخم هندوانه بگرییم.‌ای غافل، هر تخم هندوانه، هفتاد هندوانه و هفت هزار تخم می‌‌شود. مرگ، پایان هندوانه نیست. چرا ملودراماتیک‌اش کنیم! اگر مرگ نبود، باید آن را اختراع می‌‌کردیم.حیف است که آدم نگاه آخوندی به مرگ داشته باشد. مرگ، موتور فرهنگ است.قررررررررر..(کتی)

Friday, August 26, 2011

Ma little girl.. ma little girl.. where are you? ma fukc ed up world has destroyed you


سال ها دور.. جوان تر که بودم:
آنقدر دلم پیشِ آن دختریست که از خودم در ذهنم مانده ست که گاهی فکر میکنم دیگری بوده. آن دخترکِ پرشورِ عاشقِ فراموش شده ی خودش . جایی با پیراهن قرمز، جایی با یک تاپِ سیاه. جایی مست و خیره به دوربین و لحظه ای با چشمانِ براق در آغوشِ معشوقی فراموش شده تر از خودش. حتی آن دخترکِ " این در هیچ چیزی به طورِ کامل دیوانه نبودن برایم آزاردهنده است. باید در یک چیز آنقدر دیوانه شوم که دوباره لذت را تجربه کنم. فکر کنم باید عاشق بشوم. مشکل که عاشق شدن باید و نباید بر نمی دارد". آن تصاویر از خودم را دوست دارم. نه فقط عکس ها، که خاطرات و تصویرهای ذهنم را. مدت هاست منتظرِ "های تایم" بودم. که وقتِ آن برسد که از جایی بی وفا دخترکِ خودم را برگردانم به زندگیَم. . که خُب.. مدت هاست که دیگه انتظاری ندارم

Saturday, August 20, 2011

That’s some thing that you are laughing at me

سایه دارم! چشم در چشم خورشید ایستاده ام، گس است دهانم طعم خورشید را!

سایه ام رفت! سکوتی دیگر! این شب دراز است