Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Friday, July 6, 2012

Untouchable Deja vu


I'll never betray your trust
I'll never betray your faith
I'll never forsake your heart
I'll never forget your face
  
    می‎کوبه و همزمان انگار تمام منو می‎بره.. عین ی واقعیت که زندگی‎ش کرده باشم اما نمی‎دونم با کی.. چی.. کدوم آدم زندگی‎م؟.. که من تمام مغز و روحم را حراج زدم.. بی ریشه و اسلیپ واکر وار شدم از وقتی از بند سه معشوقه ی زندگی م رها شدم.. همه ی اون کتاب و فیلم و موزیکی رو که نمه نمه به فنا دادم.. همه ی همه ای رو که آتیش کشیدم و خاکسترشون رو دیدم.. که دیگه نه به نت وابستگی دارم نه لپ نه کتاب و نه هیچی هم. رها رها رها من.. همین الان همین الان می تونم تو سی ثانیه همه نداشته هامو بزارم و برم. من نه خاطره‎ی خوب گذشته هامو خواستم نه بد.. انگار که اونا همه فقط تجربه بودن و واقعی نباس باشن الانِ زندگیم دیگه. حالا هرچی. این چی میگه پس؟ این ترک چرا انقد واقعیه؟ چرا انقد زندگی ش کردم انگار، اما نمیدونم با کی. یا شایدم فقط توهمه. اما همون توهم رو چه گل درشت زندگی کردم.. آی نو آی لت اوری تینگ گو.. اما کجای این زندگی، چی رو انقد پررنگ گذاشتم و رفتم که الان عین ی دجاوو جلومه. عین ی آنتاچبل دجاوو؟
I had to let you go
To the setting sun
I had to let you go
And find a way back home
-