Thousand look n there is a million unsaid wordz.. but i wanna die in this moment i wanna die

Monday, June 4, 2012

میدانم که بی حصار، بی حصر و انحصار


این افسار را اگر از گردنم رها کنید مثل اسب رامی ساعتها با خیال چمنزار یک گوشه می ایستم با
چشمهای بسته بدون هیچ حرکتی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک دو دوتا چهارتای ساده ست . من تو را دوست دارم و دوست داشتن کافی نیست . من تو را دوست دارم و تو جز من حواست به کجا باید باشد مگر؟ - من حواسم جمع ادمهاست ، خیابانها ، ماشینهای ایستاده توی ترافیک ، ردیف درختها . من حضور غایب خودم هستم ، لیز مثل پولک های ماهی سر می خورم از خیال به همراه داشتن من ، لیز می خورم از حسادتی که منشا ش هرچه باشد دوست داشتن نیست . چگونه مالک من میشود شد در غیاب خودم سرورم؟ این افسار را اگر از گردنم رها کنید مثل اسب رامی ساعتها با خیال چمنزار یک گوشه می ایستم با چشمهای بسته بدون هیچ حرکتی.. ولی یک دو دوتا چهارتای ساده ست برای شما.
عنوان: بخشی از " صندوقی در سرداب خانه قدیمی ما " نوشته ابراهیم گلستان
+
ــــــــــــــــــــــ
پ.ن: دوست داشتن.. "ساده دوست داشتن" ! اعتمادی که خواه ناخواه تعهد (هیچوقت نفهمیدم معنیشو یا کلمه ی معادلشو) میاره واسه هر دوطرفین.. وقتی اعتماد هست تو رابطه، وقتی خالصانه و ساده دوست داری آدمت رو.. دیگه شک نمی کنی که چشماش می چرخه، یا با تو نیست.. یا سر و گوشش می جنبه.
رابطه از دو نفر شکل میگیره، نه ی نفر! دو طرفه هس. توی رابطه،من و تو مال همیم. اما ساده نگاش کن با هم بودن رو.. نه به معنای پاک کردن تمام کانتکتس های گوشی!
اگه کسی توی چهارچوب ذهنی اخلاقیمون جا نمیشه، دلیل نمیشه که اون آدم بی قید و بنده!
بعله! اینا فقط از ی ذهن بیمار متوهم تراوش میشه جانم..
پ.ن: نیازمند رهایی ست نه تصاحب.. اون افسار رو اگه ول کنی، میبینی رامِ رام کنارتم..
پ.ن: تمامِ وحشتِ من آهوانه از این است.. که گرگِ وحشیِ من سر به راه برگردد

فروردین91
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: دایی اگه چیزی نگفتم به خاطر همین بود..
پ.ن: اشتباه ِ خوبی بودی...